کیومرث شاه پیشدادی سر دودمان سلسله باستانی پیشدادیان ایران بود که مورخان او را آدم ابوالبشر و گِل شاه یعنی شاهی که از گِل آفریده شده و نخستین پادشاه جهان دانسته اند.
کیومرث را پسری بود به نام پشنگ که همیشه بر سر کوهها به درگاه خداوند در حال نیایش بود. کیومرث به پشنگ بسیار علاقه داشت و هر از گاهی به سراغ او میرفت. روزی دیوان که از دست کیومرث منهزم شده بودند به منظور انتقام به سراغ پشنگ رفتند و هنگامی که سر بر زمین داشت پاره سنگی بر سرش کوفتند و او را هلاک کردند.
روزی که کیومرث برای دیدار پشنگ به سراغ او رفت جغدی بر سر راهش ظاهر شد و بانگ زد. کیومرث چون فرزندش را نیافت و دانست پشنگ را کشتند جغد را نفرین کرد و به همین جهت از آن تاریخ جغد را پیک نامبارک و صدایش را شوم دانستند.
آنگاه کیومرث در مقام انتقام از دیوان برآمده با سپاهی گران به سوی دیوان شتافت.
در سفر بر سر راه خروسی سفید رنگ و مرغ و ماری را دید. خروس مرتباً به مار حمله میکرد و هر بار که موفق میشد با منقارش بر سر مار نوک بزند به علامت پیروزی بانگ می کرد. کیومرث را خوش آمده سنگی برداشت و مار را بکشت و بانگ خروس را به فال نیک گرفت. کیومرث پس از غلبه بر دیوان در برگشت آن مرغ و خروس را بهمراه آورد و دستور داد آنها را نگاهداری کنند.
معمولاً خروس به هنگام روز بانگ می کند و چون شب شد تا سپیده دمان که طلایه روز و روشنایی است بانگ نمیزند. ولی از قضا روزی خروس موصوف شبانگاهان که بیموقع و نابهنگام بود به آواز برآمد. همه تعجب کردند که این بانگ چیست ولی چون معلوم شد که کیومرث از دنیا رفته آن خروس را خروس بی محل خواندند و از آن سبب بانگ خروس را در شب هنگام به فال بد گرفته و شوم دانسته اند....
ریشه های تاریخی امثال و حکم ایرانی