مطالب جالب و جذاب

مطالب جالب و مفید از همه جا ، مطالب تاریخی - علمی - خلاصه جالب ترین ها رو میتونید تو این وبلاگ پیدا کنید

مطالب جالب و جذاب

مطالب جالب و مفید از همه جا ، مطالب تاریخی - علمی - خلاصه جالب ترین ها رو میتونید تو این وبلاگ پیدا کنید

وقتی یک مداد را خیلی به چشم‌هایتان نزدیک می کنید، آن را دوتا می‌بینید..!؟ دلیلش این است که چشم‌هایتان لوچ می‌شود...
اتّفاقا روابط عاطفی میان آدم‌ها هم، همینطور است... وقتی از فرط دوست داشتن، زیاد به یک نفر بچسبید، هر لحظه او را بخواهید و همه‌ی انرژی خود را فدای او کنید، احساساتتان لوچ می‌شود... یعنی یا خوبی‌هایش را دوتا می‌بینید یا بدی‌هایش را..!! البته، نتیجه یکسان است..!! شما درهر صورت،با واقع‌بینی خداحافظی کرده‌اید! مشکل اینجاست که آدم‌ها، مداد نیستند..!!
یک عکّاس مشهور در کتابش نوشته بود:«یک عکس فوق‌العاده، نتیجه‌ی فاصله‌ی مناسب عکّاس، از موضوع مورد علاقه‌اش است»..!!
پس برای داشتن یک رابطه‌ی فوق‌العاده، همیشه به دنبال بهترین فاصله باشید نه نزدیکترین فاصله...

سخنان جالب ناپلئون بناپارت

سخنان جالب ناپلئون بناپارت


 

بزرگترین خطر در زمان پیروزی رخ میدهد.ناپلئون بناپارت

 

 

 

◊◊◊◊◊◊◊سخنان ناپلئون بناپارت ◊◊◊◊◊◊◊

 

 

 

فرد با اراده در پیچ و خمهای زندگی هیچگاه با نومیدی روبرو نخواهد شد.ناپلئون بناپارت

 

  ادامه مطلب ...

سخنان آموزنده از چارلی چاپلین

 

سخنان آموزنده از چارلی چاپلین

 

آموخته ام … با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.

 

 

 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

 

   ادامه مطلب ...

حکایت آموزنده

فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.

فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟

 ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست.

 سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد.

 بعد خطاب به فرعون گفت من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟

 پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی. شیطان پاسخ داد زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود میآید.