کارگردان : بفرمایید بیرون بعدا نوبت شمام میشه.
صمد : اون چرا نمیره ، عینُ الله.
عین الله : باقرزادَه.
صمد : چرا اینجا فارتی بازی میشه ، مش باقر همه جا باس این بچه ی نکبتیشا بندازه جلــــو.
کارگردان : جان من شلوغ نکن ، این چیزا به شما ربطی نداره ، اون پسرِ تهیه کنندس ، میفهمی چی میگم؟
صمد : چی؟ ، پسرِ هرکی میخواد باشه ، مُ یه روزم از این زودتر تو کلاس هنرفیشگی ثفت نام کردُم ،
مُ آرتیسته ی فیلمُم هیشکیُم نمیتونه مِثه مُ مُصافِحَه بُکُنَه.
دستیار کارگردان : آقای کارگردان ، اجازه بدید ایشونم باشن ، چون از حیث سر و لباس بیشتر معرف تیپ دهاتی هستن،تا این آقا که کت و کروات پوشیدن.
صمد : هاااااا ، مُ باس باشُم ، مُ بِیترُم ، آقا ، این موواشم ساختگیه ، موواش راستکی نی ، موواش...
لیلا : ولش کن صمد اینجا حرف اضافی نزن حرفاتا چاپ میزننا.
صمد : عِــــــــــه ؟
لیلا : هـــــاااا.
مصاحبه کننده : خُب ، جناب کت خدا شما بفرمایین.
کت خدا : اول از صِمَد آقا سوال بفرمایین بِرَه دنبال کارش ، بعد ما حرفامونا باهم میزِنیم.
مصاحبه کننده : اُ ، بله بله ، صَمد آقا ، شما بفرمایید از بازی تو این فیلم راضی هستید یا نه ؟
صمد : نَـــــــه !
مصاحبه کننده : چرا نه ؟
صمد : خُب این کت خدا و مشتی باقِرَم بلا نسبت آدَمَن که مُ بِرُم تو فیلمشون بازی بازی بُکُنُم؟
کارگردان : اِ اِ صَمَد آقا صَمَد آقا خواهش میکنم ، آقای اعتقادی(مصاحبه کننده) ایشون چندان آمادگی ندارن به سوالات هنری جواب بدن.
صمد : مُ آمادگی دارُم کـــه.
مصاحبه کننده : ببینم این راسته که شما مقدار زیادی قرض دارید؟
صمد : کی قرض داره؟ مُ ؟ مُ به کی قرض دارُم ؟
مصاحبه کننده : به هرکسی ، به تهیه کننده ، به کت خدا و مشتی باقر و غیره و غیره و غیره.
صمد : وا ، چه غلطای ناشتا ناشتا ، هرکی یه قرون طلب داره بیاد دو قرون بِسونَه.
کارگردان : صمد آقا ، این سوال جواب ها جنبه ی تبلیغ داره ، راست که نیس.
صمد : آخه میگن تو بدهکاری کـــه.
کارگردان : معذرت میخوام ، من لازمه چند کلمه راجب مصاحبه با صمد آقا صحبت کنم.
صمد : هـــا ، لازمه چند کلمه با خودِ شُما حرف بزَنُم. (کارگردان صمد را به گوشه ای می برد و با آن حرف میزند)
مصاحبه کننده : آقایون تهیه کننده ها ، شما چطور به فکر تهیه فیلم افتادید ؟ جناب کت خدا ، جناب مشتی باقر بفرمایید.
مشتی باقر : بَندَه...بَندَه ، جَدَن در جَد ، از هفت پُشت به این طرف ، به هُنَرهایِ مُختَلِفَ ، از جُمله عالَمِ سیم نُما و فِلِم های سیم نُمایی علاقِمَند هستم،
اَبَوی خُدا بیامُرزِ بَندَه ، از تهیه کنندگانِ معروفِ عالَمِ سیم نُما بودَیَست.
صمد (ادای مستی باقر را در می آورد) : اَی کَه دروغ گو در تمامِ عالَم سیا سُرفَه بِگیرَه ، اون خدا بیامرزِ گور به گور شدَه جُز کا و یُنجَه و عُلوفَه چیز دیگم تهیَه میتونِس بُکُنَه؟
کارگردان : خُب ، حالا از صمد آقا سوال کنید. بیا اینجا بشین ، بشین صمد.
مصاحبه کننده : خواهش میکنم ، بفرمایید صمد آقا ، صمد خان این راسته که شما مقروض هستید ؟
صمد : کی ؟ مُ ؟ نَـــــــه.
کارگردان : عِـــه.
صمد : بله آره ، مُ مست بودُم ، بِم شَرَق و عِراب دادن ، قرض دارُم کردن ، گـــولُم زدن ، اول مستُم کردن بعدم قرض دارُم کردن.
مصاحبه کننده : آ... صحیح.
صمد : این کت خدا... چیکار ؟
کارگردان : مست.
صمد : هـــا،مست ، مستُم کرد ، مستُم کردن ،بعدم انگشتُما گرفتن اینجوری گرفتن زدن تو دِواتِشون ، بعد زدن زیرِ وَرَقشون ، بعدم... چی بالا آوُردُم؟
کارگردان : قرض... قــــرض.
صمد : قرض بالا آوُردُم ، هـــــاااا.
مصاحبه کننده : ما که عکس نمیگیریم ، فقط صدا را ضبط میکنیم.
خب خانوم ، این راسته که گردنبند صد و پنجاه هزار تومنی شمارو دزدیدن ؟
بازیگر زن : بله آقا ، داغمو تازه کردین ، خدا ذلیلش کنه هرکی گردنبند منو دزدیده ، تازه از عشقم کادو گرفته بودم.
صمد : مُ بِگُم کی دزدیده ؟ مُ بِگُم ؟ این... این...(صمد با عین الله درگیر میشود) این عِین الله دزدیده.
عِین الله : باقر زادَه.
صمد : خَفَه بَمیر (کلاه گیس عین الله را می اندازد).
آقای ملوین بوث (Melvin Boothe) دارنده درازترین ناخن های انگشت یک جفت دست بود.
هنگامی
که در ۳۰ می ۲۰۰۹ ناخن های وی در شهر تروی (Troy) ایالت میشیگان
(Michigan) آمریکا اندازه گیری شد، درازای آنها ۹ متر و ۵۸ سانتی متر بود.
مطمئنا کسانی که سنشان بیشتر از 20 سال است، دیوید کاپرفیلد و شیرین کاری هایش را به خاطر دارند؛ عبور از دیوار چین، نصف شدن توسط اره برقی و ...، اما از میان همه این شیرین کاری ها، یکی از همه ترسناک تر به نظر می رسید: دیوید کاپرفیلد در برمودا . قرار نیست امروز پرده از اسرار دیوید کاپرفیلد برداریم، امروز قرار است با خوفناک ترین منطقه جغرافیایی جهان و اسرار آن آشنا شویم: مثلث برمودا
پیشینه
واژه مثلث برمودا اولین بار در سال 1964 توسط وینسنت گادیس استفاده شد. او در مقاله ای با همین نام برای اولین بار از مفقود شدن تعداد زیادی هواپیما و کشتی در مثلث برمودا خبر داد. پیش از او جورج.اکس.سندز هم در سال 1952 به این اتفاقات عجیب اشاره کرده بود. در سال 1969 جان والاس اسپنسر کتابی با نام برزخ گمشده در مورد مثلث برمودا نوشت و کمی بعد از آن، مثلث شیطان دیگر نام شناخته شده در جهان به شمار می رفت، اما رازآلودگی این منطقه جغرافیایی مربوط به قرن حاضر نیست. اولین بار افسانه برمودا در نوشته های کریستف کلمب- کاشف نامی - مطرح شده است. با مطالعه نوشته های روزانه او مشخص می شود که اولین مشکل او در کشف دنیای جدید در دریای سارگاسو پدید آمده است. در یادداشت های او آمده است که خدمه با دیدن پرندگان دریایی انتظار داشتند در فاصله کوتاهی به خشکی برسند، اما حتی چند روز دل دریا را شکافتن هم آنها را به ساحل یا حتی جزیره کوچکی نرساند. او در همین یادداشت ها به تاریخ چند روز بعد، فرود آمدن شهاب بزرگی را از آسمان به صورت توپی از نور که از بالا افتاده است ثبت می کند. کلمب در همین یادداشت ها می نویسد که چند روز بعد او و چند نفر از خدمه اش نورهای رقصانی را در افق مشاهده کرده اند ادامه مطلب ...
على علیهالسلام اولین هاشمى است که پدر و مادرش هاشمى بودند - فاطمه بنت اسد بن هاشم و ابوطالب ابن عبدالمطلب بن هاشم - حضرت امیر در روز جمعه 13 رجب ده سال قبل از بعثت پیامبر و 23 سال پیش از هجرت پیامبر اسلام در شهر مکه و در خانه خدا به دنیا آمد. ابن قعنب مىگوید: با عباس بن عبدالمطلب و گروهى دیگر رویاروى خانهى خدا نشسته بودیم. فاطمه بنت اسد به سوى خانهى خدا آمد و ایستاد و گفت:
خداوندا به تو و پیامبرانت و کتابهایشان ایمان دارم. گفتار ابراهیم علیهالسلام جد خود را راستین مىدانم همانگونه این خانه را به فرمان تو بنا نهاد... . تو را به او، و به این کودک که با خود در شکم دارم، سوگند مىدهم که زادنش را بر من آسان کن.
در همین هنگام به چشم خویش همه ما دیدیم که دیوار خانهى خدا از هم شکافت و آن گرامى بانو پا به درون آن گذارد و دیوار دوباره به هم آمد. ما هم شتابناک برخاستیم تا در خانه را باز کنیم اما هر چه کردیم باز نشد... و دانستیم که این حکمت خداوندى است . سپس فاطمه بنت اسد بعد از چهار روز با کودک خود از خانه کعبه بیرون آمد.
طبق پارهاى از روایات ابوطالب در هنگام ولادت حضرت على علیهالسلام در مکه حضور نداشت، آنگاه که ابوطالب آمد، فرزند را از مادر گرفت و به همراه فاطمه به سمت خانه کعبه رفت و از خداى کعبه خواست که نام او را هم خود معین کند.
ورقه سبزى از آسمان فرود آمد که روى آن نوشته شده بود:
خصصتما من ولد الزکى * الطاهر المطهر المرضى
واسمه من شامخ على * على اشتق من العلى
یعنى : شما زن و شوهر را به وجود فرزندى پاک و مفتخر ساختیم. فرزندى که پاکیزه و برگزیده و مورد پسند خداست. نام او را به سبب عظمتش على گذاشتیم. نام على از نام خداى على اعلى مشتق است.
برگرفته از کتاب قصصالانبیاء